دو کلمه حرف حساب



شیخ را گفتند:فلان کس بر روی آب می‌رود».

گفت: سهل است. وزغی و صعوه ای نیز بروی آب می‌رود».

گفتند که: فلان کس در هوا می‌پرد!»

گفت: زغنی ومگسی در هوا بپرد».

گفتند: فلان کس در یک لحظه از شهری به شهری می‌رود».

شیخ گفت: شیطان نیز در یک نفس از مشرق به مغرب می‌شود، این چنین چیزها را بس قیمتی نیست. مرد آن بود که در میان خلق بنشیند و برخیزد و بخسبد و با خلق ستد و داد کند و با خلق در آمیزد و یک لحظه از خدای غافل نباشد.


امروز در اتوبوس دختری را دیدم باموهای طلایی،به او غبطه خوردم،خیلی بشاش به نظر میرسید هنگام پیاده شدن در راهروی اتوبوس،می لنگید او فقط یک پا داشت وبا عصا راه میرفت اما هنگام عبور،لبخند میزد،وای خدایا!مرا به خاطر گله هایم ببخش!من دوپا دارم ،دنیا از آن من است.

 

توقف کردم تا آبنبات بخرم جوانی که آن را میفروخت، خیلی سرش شلوغ بود،با او صحبت کردم و هنگامی که اورا ترک کردم ،گفت:مرسی!شما خیلی مهربان هستید از صحبت با افرادی مثل شما لذت میبرم،من نابینا هستم.»وای خدایا !مرا به خاطر گله هایم ببخش من دوچشم بینا دارم دنیا از آن من است.

مدتی بعد  وقتی در طول خیابان پیاده میرفتم کودکی با چشمان آبی دیدم ایستاده بود وبازی نمیکرد ، دیگران را تماشا میکرد ،لحظه ای توقف کردم و گفتم:عزیزم تو چرا با آنها بازی نمیکنی؟بدون آنکه عکس العملی انجام دهد روبرو را نگاه میکرد فهمیدم که او نمیشنود ،وای خدایا !مرا به خاطر گله هایم ببخش من دوگوش شنوا دارم دنیا از آن من است 

با پاهایی که مرا به هرکجا میبرد 

با چشمانی که میتواند طلوع خورشید را نظاره گر باشد 

باگوش هایم چیزهایی را که باید بدانم میشنوم 

وای خدایا مرا به خاطر گله هایم ببحش من سلامت»هستم ودنیا از آن من است 

 

سلامتی نعمت ارزشمندی است،قدر بدانیم  


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مشاوره تحصیلی دختری از جنس هامین مرجع به روز اطلاعات سینما و تلویزیون 4band;]moozik group بعد از مدرسه معرفی کالا فروشگاهی دنیای فایل خلاصه کتاب فراگرد تنظیم تا کنترل بودجه اسفندیار فرج وند برق. قدرت. کنترل. الکترونیک. مخابرات. تاسیسات. انشا رایگان